اِلَــهِی وَ رَبّی مَنْ لِی غَیْرُک
شاید تورا میان غزل ها ، یک لحظه دیده باشمت این بار
شاید دگر ترانه نگویم ؛ شاید سروده باشمت این بار
در شعر من ظهورتو پنهان ، در شعر من حضور تو پیدا
آوایی از صدای تو آمد ؛ شاید شنیده باشمت این بار
*
دریا تو را به سجده نشسته ، هفت آسمان رکوع تو کرده
دنیا قنوت بسته به نامت ، خورشید هم طلوع تو کرده .
آبی تر از صداقت ساحل ، قرمز تر از غروب غزل ها
سبزینه پوش کشور شعری ؛ وقتی غزل شروع تو کرده .
*
ابیات من ردیف تو دارند ، هر قافیه بهانه ای از تو
آخر چرا ندارمت آقا … در حد یک نشانه ای از تو
من گم شدم میان فضایی ، کز دوریت غبار گرفته
با چشم های بسته چو دیدم ، رویای عاشقانه ای از تو
***
اینک تو را به خانه ای خوانم ،
کز دوریت قرار ندارد ؛
کاشانه ای ز عشق و ز باروت ،
امکان انفجار ندارد …
ابری شو باز حضرت باران ؛
دل بی تو از تپش افتاد ؛
این خانه سرد و زخمی و تشنه ،
پیغامی از بهار ندارد…