یا صاحب الزمان
مهدی جان…
به دنبال تو می گردم نمی یابم نشانت را
بگو باید کجا جویم مدار کهکشانت را
تمام جاده را رفتم ، غباری از سواری نیست
بیابان تا بیابان جسته ام ردّ نشانت را
مهدی جان…
به دنبال تو می گردم نمی یابم نشانت را
بگو باید کجا جویم مدار کهکشانت را
تمام جاده را رفتم ، غباری از سواری نیست
بیابان تا بیابان جسته ام ردّ نشانت را
شاید تورا میان غزل ها ، یک لحظه دیده باشمت این بار
شاید دگر ترانه نگویم ؛ شاید سروده باشمت این بار
در شعر من ظهورتو پنهان ، در شعر من حضور تو پیدا
آوایی از صدای تو آمد ؛ شاید شنیده باشمت این بار
*
دریا تو را به سجده نشسته ، هفت آسمان رکوع تو کرده
دنیا قنوت بسته به نامت ، خورشید هم طلوع تو کرده .
آبی تر از صداقت ساحل ، قرمز تر از غروب غزل ها
سبزینه پوش کشور شعری ؛ وقتی غزل شروع تو کرده .
*
ابیات من ردیف تو دارند ، هر قافیه بهانه ای از تو
آخر چرا ندارمت آقا … در حد یک نشانه ای از تو
من گم شدم میان فضایی ، کز دوریت غبار گرفته
با چشم های بسته چو دیدم ، رویای عاشقانه ای از تو
***
اینک تو را به خانه ای خوانم ،
کز دوریت قرار ندارد ؛
کاشانه ای ز عشق و ز باروت ،
امکان انفجار ندارد …
ابری شو باز حضرت باران ؛
دل بی تو از تپش افتاد ؛
این خانه سرد و زخمی و تشنه ،
پیغامی از بهار ندارد…